جدول جو
جدول جو

معنی بهار گنگ - جستجوی لغت در جدول جو

بهار گنگ(بَ رِ گَ)
بهار چین. بهشت گنگ:
تا چون بهار گنگ شد از بوی او جهان
دو چشم خسروانی چون رود گنگ شد.
ابوطاهر خسروانی.
از آنکه جایگه حج هندوان بودی
بهار گنگ بکند و بهار تانیسر.
عنصری (دیوان چ قریب ص 113).
ما را بهشت تست بکار و بکار نی
سر بر زدن بخاک بهشت و بهار گنگ.
سوزنی.
رجوع به بهار چین و بهشت گنگ و بهار گنگ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ هَِ تِ گَ)
بهشت معلوم. (برهان). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(بِ هَِ تِ گَ)
دارالملک افراسیاب. (برهان). نام شهری بوده در دارالملک افراسیاب. (ناظم الاطباء). از کتب تاریخی و ادبی ما برمی آید که در ’گنگ دژ’ در خوارزم (خیوه حالیه) واقع بوده است. در فصل 29 بند 10 بندهش آمده: کنگه دیز در طرف مشرق واقع است. چندین فرسنگ دور از دریای فراخکرت. در آبان یشت (اوستا) بندهای 54 و 57 دو بار نام ’کنگ’ یاد شده و یکبارنیز در زامیاد یشت بند 4 ’آنتر - کنگه’ آمده یعنی (اندر کنگ) این کوه غالباًدر شاهنامه ’بهشت’ گنگ نامیده شده. یوستی نویسد: ’بنظر میرسد این محل که چینیان نیز بنام کنگ می شناخته اند و یک قسم بهشت روی زمین ایرانیان محسوب میشده، بدست دسته ای از ایرانیان دروسط خاک توران در طرف شمال سیردریا برپا شده بود’ لابد همین گنگ است که برخی از شعرای ما آنرا بتخانه پنداشته و فرهنگها محل آنرا در ترکستان یا در چین قرارداده اند. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). در نزهه القلوب گوید موضعی است در مشرق که شب و روز در آن یکسان است و بعضی او را قبهالارض گویند. (رشیدی). نام شهری بوده که افراسیاب تعمیر کرده و دارالملک او بوده وآنجا را گنگ دژ نیز میگفته اند. چون کیخسرو و سپاه ایران بدنبال او بترکستان رفتند، او به گنگ دژ رفته بحفظ خود کوشید. (از آنندراج) (انجمن آرا) :
تضمین کنم بقافیۀ تنگ بیتکی
از شعرخویش کان بخوشی چون بهشت گنگ.
سوزنی.
ما را بهشت تست بکار و بکار نیست
سر برزدن ز خاک بهار و بهشت گنگ.
سوزنی.
گر طالب بهشت خدایی چرا نهی
دل بر نگار خانه چین و بهشت و گنگ.
سلاح الدین سگزی
نام قلعه ای است که ضحاک در شهر بابل ساخته بود. (برهان). نام قلعه ای است در شهر بابل و همانا منظور او گنگ دژهیخت (گنگ دژهوخت) بوده که بیت المقدس باشد. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(چَ تَ)
دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. 64 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تراز شدن چهار گوشه ی بناسنگهایی که جهت تراز کردن در چهارگوشه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در حوزه ی شهرستان نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی